شما که هر آن مرا می ستایید شما که خود بزرگید و مرا بزرگ می دارید
شما که بودن را معنی کردید و توانستن را شما که دوستتان دارم شما که دیدارتان را می خواهم هر لحظه ، هر روز شما که مرا نیک می دانید که چگونه دوستتان دارم شما که هر روز به امید فریادهاتان می نویسم
به آرزوی بودن و خواندن و سرودنتان روزگار می گذرانم که شاید ببینمتان شما که خستگی نمی شناسید چون دانسته اید تلاش و نیکویی را و شما که مرا نمایاندید به آنان که به سخره می گرفتندم