افلاطون می گوید :
به خود ِ خویش بازگرد و در خویشتن بنگر . و اگر ببینی که زیبا نیستی ؛ همان کن که پیکر تراشان با پیکر می کنند . هر چه زیادی است بتراش و دور بیانداز . اینجا را صاف کن و آنجا را جلا بده . کج را راست کن و سایه را روشن ساز و ... از کار خسته مشو .
کاریکلماتور
* سکوت عاشق شنیدن است.
* عمر خورشید به روشنی روز می گذرد.
* عاشق بادی هستم که مسیرش را به پرنده تحمیل نمی کند.
* زنبور عسلی که شیره گل قالی را بمکد دست خالی به کندو بر می گردد.
* واژه سلام متواضع ترین واژه ها ست.
* عنکبوت بدبین با تار خودس هم ته چاه نمی رود.
* وقتی بهار دید که با دست گلی انتظارش را می کشم بابت چیدن گل سرزنشم کرد.
* قلبم به احترام مهربانی کلاهش را بلند کرد.
* تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند.
* آپاش به خاطر شادابی گل ها اشک می ریزد.
* باغبان به خاطر درختی که در بهار سبز نشد بازوبند سیاه بسته بود.
* دوری مردم صندوق های پست را به هم نزدیک می کند.
* پروانه ها را بین گل ها تقسیم کردم به هر گلی یک پروانه رسید.
* خورشید مچ شب را به روشنی گرفت.
* فواره سرنگون می شود ولی زمین گیر نمی شود.
* به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
یادم باشد ، حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار ، خوش است
همه چیز روبراه و بر وفق مراد است و خوب
تنها دلِ ما دل نیست ...
آخر این عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهی دید
دل پر درد فریدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشید !
در این تنهایی تنها و تاریک، خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشنی،ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن سر پوش سیاهی ها
دلم تنگ است
بیا بنگر،چه غمگین غریبانه
در این ایوان سر پوشیده واین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها
و این نیلو فر آبی و این تالاب مهتابی
شب افتاده است ومن تنها و تاریکم
و در ایوان تالاب من ، دیریست
در خوابند
پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان من بیا ای یاد تنهایی